وحید واحدجوان

آثار گفتاری و نوشتاری

وحید واحدجوان

آثار گفتاری و نوشتاری

وحید واحدجوان

*محقق حوزه علمیه قم
*عضو هیأت علمی دانشگاه تهران

طبقه بندی موضوعی

چرایی و فلسفه بلاها، مصیبت ها و سختی ها

پنجشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۵۳ ب.ظ

 

همه ما در دنیا دچار مشکلات، سختی‌ها، بلاها، شرور و گرفتاری‌‌هایی می‌شویم و از این رو، یکی از مهمترین مسائلی که ذهن بشر را به خود مشغول کرده، فلسفه بلاها و مصیبت‌هاست. در این یادداشت، چرایی مشکلات و بلاها تبیین می‌‌شود.

 

 

1. قضاوت نسبى با معلومات محدود

معمولًا همه ما در قضاوت‏‌هاى خود و تشخیص مصداق‌‏ها روى رابطه‏‌اى که اشیاء با ما دارند تکیه مى‌‏کنیم. مثلًا مى‌‏گوییم فلان چیز دور یا نزدیک است یعنى نسبت به ما نزدیک یا دور است. فلان کس قوى یا ضعیف است، یعنى با مقایسه به وضع روحى یا جسمى ما، او داراى چنین حالتى است.

در مسائل مربوط به خیر و شر و آفت و بلا نیز داورى‌ها، غالباً همین گونه است.

مثلًا اگر بارانى در سطح منطقه ببارد، ما کار نداریم که تأثیر این باران در مجموع، چگونه بوده است، تنها به محیط زندگى و خانه و مزرعه خودمان، و یا حداکثر شهرمان نگاه مى‌‏کنیم و اگر اثر مثبتى داشته مى‌‏گوییم نعمت الهى بود، اگر منفى بوده نام «بلا» بر آن مى‏‌گذاریم.

هنگامى که ساختمان فرسوده را براى نوسازى ویران مى‏‌کنند و ما به عنوان یک رهگذر، تنها از گَرد و غبار آن،‌ خبر داریم مى‏‌گوییم چه حادثه بدی است، در حالی که قرار است در آینده در آنجا بیمارستانى ساخته ‌شود که مردم از آن استفاده کنند.

در قضاوت سطحى و عادى، نیش مار را آفت و شر مى‌‏شمریم، بى‌‏خبر از اینکه همین نیش و زهر یک وسیله مؤثّر دفاعى براى این حیوان است، و غافل از اینکه گاهى از همین زهر، داروهاى حیات‏‌بخش مى‏‌سازند که جان هزاران انسان را نجات مى‏‌دهد.

مولانا مى‌‏گوید:

زهر مار، آن مار را باشد حیات / لیک آن، مر آدمى را شد ممات‏

پس بد مطلق نباشد در جهان / بد به نسبت باشد این را هم بدان

بنابراین اگر بخواهیم گرفتار اشتباه نشویم باید صرفا به معلومات محدود خود تکیه نکنیم، و در قضاوت‏‌ها تنها روى روابط اشیا با خودمان ننگریم بلکه تمام جوانب را در نظر بگیریم و قضاوت همه جانبه کنیم.

اصولًا حوادث جهان مانند حلقه‏هاى زنجیر به هم پیوسته است و انگشت روى یک قسمت کوچک گذاردن و درباره آن قضاوت قطعى کردن از منطق و عقل، دور است.

آنچه قابل انکار است آفرینش «شر مطلق» است امّا اگر چیزى از جهاتى خیر و از یک جهت شر است و خیر آن غلبه دارد بى‏‌مانع است. یک عمل جرّاحى از جهاتى ناراحت‏‌کننده و از جهات بیشترى مفید است بنابراین خیر نسبى است.

به مثال زلزله دقّت کنید: درست است که در یک نقطه ویرانى‌‏هایى به بار مى‌‏آورد امّا ارتباط زنجیره‌‏اى آن را با مسائل دیگر در نظر بگیریم چه بسا قضاوت ما عوض شود.

آیا زلزله مربوط به حرارت و بخارات درون زمین است یا مربوط به جاذبه ماه که پوسته خشک و جامد زمین را به سوى خود مى‌‏کشد و گاه مى‌‏شکند، و یا مربوط به هر دو است؟ دانشمندان نظرات گوناگونى اظهار کرده‏‌اند ولى هر کدام اینها باشد باید آثار دیگر آن را در نظر گرفت، یعنى باید بدانیم که حرارت درون زمین چه اثرى در ایجاد منابع نفتى که مهم‌‏ترین ماده انرژى‏‌زا در عصر ماست و همچنین تولید زغال‌‏سنگ و مانند آن مى‌‏گذارد؟! بنابراین خیر نسبى است.

و نیز جزر و مد حاصل از جاذبه ماه در دریاها چقدر براى زنده نگاه داشتن آب دریاها، و موجودات آن و گاه آبیارى سواحل خشک در آنجا که آبهاى شیرین به دریا مى‌‏ریزد تأثیر دارد، آن نیز خیر نسبى است.

اینجاست که مى‏‌فهمیم قضاوت‏‌هاى نسبى و معلومات محدود ماست که این امور را به صورت نقاط تاریک در صحنه آفرینش جلوه‏‌گر ساخته است، و هر قدر در ارتباط و پیوند حوادث و پدیده‏‌ها بیشتر بیندیشیم به اهمیّت آن مطلب آشناتر مى‏‌شویم.

در قرآن کریم مى‌‏خوانیم: «فعسى ان تکرهوا شیئا و یجعل اللَّه فیه خیرا کثیرا» «اى بسا چیزى را ناخوشایند بشمرید امّا خداوند در آن خیر فراوان قرار دهد». (نساء/19)

همچنین می‌خوانیم: «عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‏» «چه بسا چیزى را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزى را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است. و خدا مى‏‌داند، و شما نمى‌‏دانید» (بقره/216)

2. مشکلات و فراز و نشیب‏ها به زندگى روح مى دهد

شاید درک این مسئله براى بعضى مشکل باشد که مواهب و نعمت‏ها اگر مستمر و یکنواخت باشند ارزش و اهمیّت خود را از دست مى‌‏دهند.

امروز ثابت شده که اگر جسمى را در وسط اطاقى بگذارند و از تمام اطراف نور قوى و یکسان به آن تابنده شود و خود جسم و اطاق نیز کاملًا صاف و مُدّور باشد هرگز آن جسم را نمى‌‏‌توان مشاهده کرد، زیرا، همیشه سایه‏‌‌ها وقتى در کنار نور قرار مى‏‌‌گیرد ابعاد جسم را مشخّص مى‏‌‌کند و آن را از اطراف خود جدا مى‌‌‏سازد و ما مى‌‏‌توانیم آن را ببینیم.

ارزش مواهب زندگى نیز بدون سایه‏‌‌هاى کم‌‏رنگ و پررنگ مشکلات هرگز قابل مشاهده نیست. اگر در تمام عمر بیمارى وجود نداشت لذت سلامتى هرگز احساس نمى‏‌شد، به دنبال یک شب تب داغ و سوزان و سردرد شدید و جانکاه است که صبحگاهان به هنگام قطع تب و درد چنان طعم سلامتى در ذائقه انسان شیرین مى‏‌شود که هر زمان به یاد آن شب بحرانى و رنج مى‌‏افتد متوجّه مى‌‏شود چه گوهر پرارزشى به نام سلامتى در اختیار دارد.

اصلًا زندگى یکنواخت - حتّى مرفّه‌‌‏ترین زندگى‌‏‌ها- خسته‌‏کننده و بى‌‏روح و مرگبار است، بسیار دیده شده که افرادى به خاطر یک زندگى مرفّه و خالى از هر گونه ناراحتى و رنج آنچنان خسته شده‌‏‌اند که دست به خودکشى زده و یا دائماً از زندگى خود شکایت دارند.

شما هیچ معمار با ذوقى را پیدا نمى‌‏کنید که دیوارهاى یک سالن بزرگ را مانند دیوار یک زندان صاف و یکنواخت کند، بلکه با فراز و نشیب و پیچ و خم‏‌ها به اصطلاح به آن حالت مى‏‌دهد.

چرا جهان طبیعت این قدر زیباست؟ چرا منظره جنگل‏‌هایى که بر روى کوهپایه‏ها مى‌‏روید و نهرها به صورت مارپیچ از لابه‏‌لاى درختان کوچک و بزرگش مى‏‌گذرد آن قدر جالب و دل‌‏انگیز است؟!

یک دلیل روشن آن عدم یکنواختى است.

نظام «نور» و «ظلمت» و آمد و شد شب و روز که قرآن در آیات مختلفش روى آن تکیه کرده یک اثر مهمّش پایان دادن به زندگى‏ یکنواخت انسان‏‌هاست، چرا که اگر همواره خورشید در یک گوشه آسمان، یکنواخت به کره زمین مى‏‌تابید، نه تغییر حالتى داشت و نه پرده طلایى شب جاى آن را مى‌‏‌گرفت، گذشته از اشکالات دیگر، در مدت کوتاهى همه انسان‏‌‌ها خسته مى‌‏شدند.

روى این حساب باید قبول کرد که حداقل بخشى از مشکلات و حوادث ناگوار زندگى این فلسفه را دارد که به بقیه زندگى روح مى‏‌‌دهد و آن را شیرین و قابل تحمل مى‌‌‏سازد، ارزش نعمت‏‌ها را آشکار مى‌‏کند، و به انسان امکان مى‌‏دهد که از مواهبى که در دست دارد حداکثر بهره‌‏بردارى کند.

استاد مطهری می‌گوید: «وقتى که جهان را جمعاً مورد نظر قرار دهیم ناچاریم بپذیریم که در نظام کل و در توازن عمومى، وجود پستی‌ها و بلندی‌ها، فرازها و نشیب‌ها، همواری‌ها و ناهمواری‌ها، تاریکی‌ها و روشنایی‌ها، رنج‌ها و لذّت‌ها، موفّقیّت‌ها و ناکامی‌ها همه و همه لازم است.

جهان چون چشم و خطّ و خال و ابروست /  که هر چیزش بجاى خویش نیکوست‏

اساساً اگر اختلاف و تفاوت وجود نداشته باشد، از کثرت و تنوّع خبرى نخواهد بود و موجودات گوناگون وجود نخواهد داشت، دیگر مجموعه و نظام مفهومى ندارد (نه مجموعه زیبا و نه مجموعه زشت).

اگر بنا بود در جهان، تفاوت و اختلاف نباشد، لازم بود از یک ماده ساده و بسیطى همچون کربن مثلًا، سراسر هستى تشکیل شده باشد. شکوه و زیبایى جهان در تنوّع پهناور و اختلافهاى رنگارنگ آن است.

قرآن کریم، وجود اختلافها را از آیات و نشانه‏‌هاى قدرت حکیم و حاکم لایزال مى‏‌شمرد؛ اختلاف الوان، اختلاف زبانها، اختلاف شب و روز، اختلاف انسانها و غیره.

زشتی‌ها نه تنها از این نظر ضرورى مى‌‏‌باشند که جزئى از مجموعه جهانند و نظام کل به وجود آنها بستگى دارد، بلکه از نظر نمایان ساختن و جلوه دادن به زیبایی‌ها نیز وجود آنها لازم است.

اگر مابین زشتى و زیبایى، مقارنه و مقابله برقرار نمى‌‏‌شد، نه زیبا، زیبا بود و نه زشت، زشت؛ یعنى اگر در جهان، زشتى نبود زیبایى هم نبود، اگر همه مردم زیبا بودند، هیچکس زیبا نبود؛ همچنانکه اگر همه مردم زشت بودند هیچ کس زشت نبود.

اگر همه مردم همچون یوسف صدّیق بودند، زیبایى از بین مى‌‏رفت؛ و اگر هم همه مردم در قیافه «جاحظ» بودند زشتى در جهان نبود؛ همچنانکه اگر همه مردم قدرتهاى قهرمانى داشتند، دیگر قهرمانى وجود نداشت.

این ابراز احساسات و تحسین‌هایى که قهرمانان دریافت مى‏‌کنند به خاطر این است که عده آنها محدود است. در حقیقت احساسها و ادراکهایى که بشر از زیبایی‌ها دارد، در شرایطى امکان وجود دارند که در برابر زیبایى، زشتى هم وجود داشته باشد.

اینکه مردم به سوى زیباها کشانیده مى‌‏شوند و مجذوب آنها مى‌‏گردند، به عبارت دیگر اینکه تحرّک و کششى به سوى زیبایى پیدا مى‌‏شود به خاطر این است که زشتها را مى‏‌بینند و از آنان‏ روگردان مى‌‏شوند؛ همچنانکه اگر کوهستانها و سرزمینهاى مرتفع نبود سرزمین دشت نبود و آب از بالا به پایین سرازیر نمى‌‏شد ....

این یک پندار خام است که گفته مى‌‏شود اگر در جهان همه چیز یکسان بود، جهان بهتر بود. گمان مى‌‏‌کنند که مقتضاى عدل و حکمت این است که همه اشیاء همسطح باشند، و حال آنکه فقط در همسطح بودن است که همه خوبی‌‌ها و زیبایی‌‌ها و همه جوش و خروش‏‌‌ها و همه تحرّکها و جنبش‌‌ها و نقل و انتقال‌‌‏ها و سیر و تکامل‌‌‏ها نابود مى‌‌‏گردد.» (مجموعه‏‌‌آثاراستاد‌شهید‌مطهرى‌، ج‏1، ص 168)

3. حوادث ناخوشایند، موجب بیداری از غفلت است

افرادى را دیده‌‏ایم که وقتى غرق نعمتى مى‏‌‌شوند گرفتار «غرور و خودبینى» مى‏‌شوند، و در این حالت بسیارى از مسائل مهم انسانى و وظایف خود را به دست فراموشى مى‏‌سپارند.

و نیز دیده‏‌ایم که در هنگام آرام بودن اقیانوس زندگى و راحتى و آسایش کامل چگونه یک حالت «خواب زدگى و غفلت» به انسان دست مى‏‌دهد که اگر این حالت ادامه یابد منجر به بدبختى انسان مى‏شود.

بدون شک، قسمتى از حوادث ناخوشایند زندگى براى پایان دادن به آن حالت غرور، و از بین بردن این غفلت و خواب‏‌زدگى است.

رانندگان با تجربه از راه‌‏هاى صاف و هموار که خالى از هر گونه پیچ و خم و فراز و نشیب و گردنه‌‏هاست شکایت دارند، و این جادّه‏‌ها را خطرناک توصیف مى‏‌کنند، چرا که یکنواختى این جاده‌‏ها سبب مى‏‌شود راننده در یک حال خواب‏‌زدگى فرو رود، و درست در اینجاست که خطر به سراغ او مى‏‌آید.

حتّى دیده شده در بعضى از کشورها در این گونه جادّه‌‏ها فراز و نشیب‌‏ها و دست اندازهاى مصنوعى ایجاد مى‌‏کنند تا جلو این‌‏گونه خطرات را بگیرند.

مسیر زندگانى انسان نیز، همین گونه است. اگر زندگى فراز و نشیب و دست‏‌اندازى نداشته باشد و اگر گهگاه حوادث نامطلوبى پیش نیاید، آن حالت غفلت و بى‏‌خبرى از خدا و از سرنوشت و از وظائفى که انسان بر عهده دارد حتمى است.

پس گاهی، فلسفه قسمتى از این حوادث این است که جلوی غرور و غفلت را که دشمن سعادت است بگیرد.

قرآن مجید در این زمینه مى‏فرماید: «فاخذناهم بالبأساءِ و الضراءِ لعلّهم یتضرعون»؛ «ما آنها را به حوادث سخت و دردناک و رنج‏‌‌ها گرفتار ساختیم تا به درگاه خدا روى آورند». (انعام/42)

4. برخی از بلاها و مصیبت‌ها به خاطر گناهان و دوری از خداست

جزء جزءِ وجود ما هدفى دارد، چشم ما براى هدفى است، گوش ما براى هدفى دیگر، قلب و مغز و اعصاب ما هر کدام براى هدفى آفریده شده‌‏‌اند، حتّى خطوط سرانگشتان ما هم فلسفه‌‏اى دارد. بنابراین چگونه ممکن است کل وجود ما بى هدف و فاقد فلسفه باشد و این هدف چیزى جز تکامل یافتن انسان در تمام زمینه‌‏‌‌ها نخواهد بود.

مسلماً براى رسیدن به این تکامل احتیاج به برنامه‏‌هاى آموزشى و پرورشى عمیقى است که سراسر وجود انسان را فراگیرد، و به همین جهت خداوند علاوه بر فطرت پاک توحیدى و عقل که به انسان داده، پیامبران بزرگى را با کتاب‏‌‌هاى آسمانى فرستاده تا رهبرى این انسان را در این مسیر بر عهده گیرند.

ضمناً براى تکمیل این هدف باید گاهی عکس‌‌‌‌العمل گناهان و خطاهاى او را به او نشان دهد و بر اثر تخلف از فرمان خدا با ناراحتى‌‌‏هایى در زندگى روبه‏‌رو شود تا به عواقب زشت و شوم اعمال خویش آشنا گردد و رو به سوى خدا آورد.

در اینجاست که قسمتى از بلاها و حوادث ناگوار، اتفاق می‌افتد که در واقع رحمت و نعمت الهى است.

قرآن کریم خاطرنشان مى‏کند: «ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس لیذیقهم بعض الذى عملوا لعلهم یرجعون» «فساد در خشکى و دریا به خاطر اعمال مردم آشکار شد خداوند مى‏‌‌‌خواهد نتیجه قسمتى از اعمال آنها را به آنها بچشاند شاید بیدار شوند و به سوى او باز گردند». (روم/41)

گاهی هم خطاها و گناهان اعتقادی و عملی به قدری بیشتر می‌‌‌شود که بلاها و مصیبت‌‌های بزرگ از طرف خداوند به انسان می‌‌رسد.

قرآن کریم می‌‌فرماید: «فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنا عَلَى الَّذینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ» «اما افراد ستمگر، این سخن را که به آنها گفته شده بود، تغییر دادند (و به جاى آن، جمله استهزاآمیزى گفتند) لذا بر ستمگران، در برابر این نافرمانى، عذابى از آسمان فرستادیم.» (بقره/59)

امام رضا علیه‌السلام فرمود:«هر چه مردم گناهان جدید و تازه مرتکب شوند که پیش‌‌‌تر انجام نمی‌‌‌شد، خداوند بلاهای جدید بر آنان می‌‌‌فرستد و آن‌‌ها را بدان مبتلا می‌‌‌کند»

به قول مولانا:

از مکافات عمل غافل مشو /  گندم از گندم بروید جو ز جو

5. انسان در آغوش مشکلات، پرورش مى ‏یابد

گاهی وقتها حوادث سخت و ناگوار، اراده ما را قوى و قدرت ما را افزایش مى‌‏دهد، همانند فولادى که به کوره‌‌‏هاى داغ مى‏‌برند و آبدیده و مقاوم مى‌‏شود ما هم در کوره این حوادث آبدیده و پرمقاومت مى‌‏شویم.

جنگ - جز در موارد ضرورت و دفاع - خوب نیست ولى گاهى یک جنگ سخت و طولانى، استعداد یک ملّت را شکوفا مى‏‌کند، پراکندگى را مبدّل به وحدت می‌کند.

البته واکنش همه افراد و همه جامعه‌‏ها در برابر حوادث تلخ زندگى یکسان نیست. گروهى گرفتار یأس و ضعف و بدبینى مى‌‏شوند و نتیجه منفى مى‌‏گیرند، امّا افرادى که زمینه‌‏هاى مساعد دارند در برابر این حوادث تحریک و تهییج شده به حرکت درمى‏‌آیند و مى‏‌جوشند و مى‏‌خروشند، و نقطه‌‏هاى ضعف خود را به سرعت اصلاح مى‏‌کنند منتها چون در این گونه موارد بسیارى از مردم قضاوت سطحى مى‏‌کنند تنها تلخى‌‏ها و سختى‏‌ها را مى‏‌بینند و امّا آثار مثبت و سازنده را نادیده مى‏‌گیرند.

اگر زندگى نوابغ جهان را مطالعه کنید، مى‌‏بینید تقریباً همه آنها در میان مشکلات و ناراحتى‌‏ها بزرگ شدند، کمتر مى‌‏توان افراد نازپرورده‏‌اى را پیدا کرد که در زندگى نبوغى از خود نشان داده باشند و به مقام والائى از علم و عمل برسند.

ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست / عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد

فرماندهان بزرگ نظامى آنهایی هستند که‏ میدان‏‌هاى نبرد سخت و طولانى دیده‌‏اند. سیاستمداران قوى و بزرگ آنهایی هستند که با مشکلات سخت سیاسى دست به گریبان بوده‌‏اند.

استاد مطهری می‌گوید: «روسو کتابى دارد به نام «امیل» که در فنّ تربیت کودک نوشته است؛ کتاب جالبى است؛ امیل نام کودک فرضى و افسانه‏‌اى است که وى در کتاب خود او را تحت تربیت خود قرار مى‏‌دهد و به پرورش همه جنبه‌‏هاى جسمى و روانى او توجه مى‌‏کند. در همه موارد، ایده روسو این است که امیل را در حال ممارست با طبیعت و پنجه در پنجه طبیعت و در دامن سختیها پرورش دهد.

وى معتقد است که بدبخت‏‌ترین کودکان، آنهایى هستند که والدین آنها، آنها را در ناز و نعمت پرورش مى‌‏دهند و نمى‌‏گذارند سردى و گرمى دنیا را بچشند و پستى و بلندى جهان را لمس کنند. این گونه کودکان در مقابل سختیها حسّاس مى‏‌شوند و در مقابل لذّتها بى‌‏تفاوت؛ همچون ساق نازک یک درخت کوچک در مقابل هر نسیمى مى‏‌لرزند و کوچک‏‌ترین حادثه سوئى آنان را ناراحت مى‏‌کند تا جایى که یک حادثه کوچک، آنان را به فکر خودکشى مى‌‏اندازد؛ و از آن طرف، هر چه موجبات لذّت به آنها داده شود به هیجان نمى‏‌آیند و نشاط پیدا نمى‌‏کنند. اینگونه انسانها هرگز طعم نعمتها را درک نمى‌‏کنند؛ گرسنگى نچشیده‌‏اند تا مزه غذا را بفهمند، بهترین غذاها براى ایشان کم ارج‏‌تر و کم لذّت‌‏تر از نان جوینى است که یک بچه دهاتى مى‌‏‌خورد.» (مجموعه‌‏آثاراستاد‌شهید‌مطهرى، ج‏1، ص 185)

ضرب‌المثل معروفى که مى‌‏گوید: «پایان شب سیه سپید است» تلازم قطعى بین تحمّل رنج و نیل به سعادت را بیان مى‌‏کند، گویى سپیدی‌ها از سیاهی‌ها زاییده مى‌‏شوند، همچنانکه سفیدی‌ها نیز در شرایط انحرافى، سیاهى تولید مى‌‏کنند.

قرآن کریم براى بیان تلازم سختی‌‌ها و آسایش‌‌ها مى‌‌‏فرماید: «فانّ مع العسر یسرا، انّ مع العسر یسرا» «پس حتما با سختى، آسانیى است، حتما با سختى آسانیى است». (شرح/5 و6)

قرآن کریم نمى‌‌‏فرماید که بعد از سختى، آسانی است؛ تعبیر قرآن این است که با سختى، آسانی است، یعنى آسانى همراه سختی است.

زندگى در مردن و در محنت است / آب حیوان در درون ظلمت است‏

این خصوصیّت، مربوط به موجودات زنده، بالاخص انسان است که سختی‌ها و گرفتاری‌ها مقدمه کمالها و پیشرفتهاست. ضربه‌‏‌ها، جمادات را نابود مى‌‏سازد و از قدرت آنان مى‏‌کاهد ولى موجودات زنده را تحریک مى‏‌کند و نیرومند مى‏‌سازد.

بس زیادت‌‌‌ها که اندر نقص‌‌هاست

مصیبت‌‌ها و شدائد براى تکامل بشر ضرورت دارند. اگر محنتها و رنجها نباشد بشر تباه مى‏شود. قرآن کریم مى‌‏فرماید: «لقد خلقنا الانسان فى کبد» «همانا انسان را در رنج و سختى آفرینش داده‏‌ایم». (بلد/4)

آدمى باید مشقّتها تحمل کند و سختیها بکشد تا هستى لایق خود را بیابد. تضاد و کشمکش، شلّاق تکامل است. موجودات زنده با این شلّاق راه خود را به سوى کمال مى‌‏پیمایند. این قانون، در جهان نباتات، حیوانات و بالاخص انسان صادق است.

امیرالمؤمنین(ع) در یکى از نامه‌‏هاى خود که به عثمان بن حنیف، فرماندار خویش در بصره نوشته‏‌اند این قانون را گوشزد مى‏‌کنند که: در ناز و نعمت زیستن و از سختیها دورى گزیدن، موجب ضعف و ناتوانى مى‌‏گردد، و برعکس، زندگى کردن در شرایط دشوار و ناهموار، آدمى را نیرومند و چابک مى‌‏سازد و جوهر هستى او را آبدیده و توانا مى‌‏گرداند.

این پیشواى بزرگ در این نامه، فرماندار خود را نکوهش مى‏‌کند که چرا در مجالس شب نشینى اشراف شرکت کرده و در محفلى که بینوایان را در خود نپذیرفته و تنها ثروتمندان را در خود جاى داده است گام نهاده است؛ و به همین مناسبت زندگى ساده خویش را شرح مى‌‏دهد و از پیروان خود و مخصوصاً اعضاى دولت خود مى‌‏خواهد که به شیوه او تأسّى جویند.

آنگاه براى اینکه راه بهانه‌‏‌جوئى را ببندد توضیح مى‌‏دهد که شرایط ناهموار و تغذیه ساده، از نیروى انسان نمى‌‏کاهد و قدرت را تضعیف نمى‏‌کند. درختان بیابانى که از مراقبت و رسیدگى مرتّب باغبان محروم مى‌‏باشند، چوب محکمتر و دوام بیشترى دارند، برعکس، درختان باغستانها که دائماً مراقبت شده‏اند و باغبان به آنها رسیدگى کرده است، نازک پوست‌‏تر و بى‌‏دوام‌‏ترند.

خداوند متعال در قرآن کریم مى‌‏فرماید: «و لنبلونّکم بشى‏ء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثّمرات و بشّر الصّابرین» « قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جانها و میوه‏‌ها، آزمایش مى‏‌کنیم و بشارت ده به استقامت‌‏کنندگان!» (بقره/155)

یعنى بلاها و گرفتاری‌ها براى کسانى که مقاومت مى‏‌کنند و ایستادگى نشان مى‌‏دهند، سودمند است و اثرات نیکى در آنان به وجود مى‌‏‌آورد، لذا در چنین وضعى باید به آنان مژده داد.

خداوند براى تربیت و پرورش جان انسان‌ها دو برنامه تشریعى و تکوینى دارد و در هر برنامه، شدائد و سختیها را گنجانیده است. در برنامه تشریعى، عبادات را فرض کرده و در برنامه تکوینى، مصائب را در سر راه بشر قرار داده است. روزه، حج، جهاد، انفاق، نماز، شدائدى است که با تکلیف ایجاد گردیده و صبر و استقامت در انجام آنها موجب تکمیل نفوس و پرورش استعدادهاى عالى انسانى است. گرسنگى، ترس، تلفات مالى و جانى، شدائدى است که در تکوین پدید آورده شده است و بطور قهرى انسان را در بر مى‏‌گیرد.

همه عمر تلخى کشیده است سعدى / که نامش برآمد به شیرین زبانى‏

***

اندر طبیعت است که باید شود ذلیل / هر ملّتى به راحتى و عیش خو کنند

***

مولانا در داستان زندان یوسف، چه زیبا و عالى سروده است:

آمد از آفاق، یارى مهربان /  یوسف صدّیق را شد میهمان‏

کآشنا بودند وقت کودکى  /  بر وساده آشنایى متّکى‏

یاد دادش جور اخوان و حسد  /  گفت آن زنجیر بود و ما اسد

عار نبود شیر را از سلسله /  ما نداریم از قضاى حق گله‏

شیر را بر گردن ار زنجیر بود /  بر همه زنجیرسازان میر بود

گفت چون بودى تو در زندان و چاه / گفت همچون در محاق و کاست ماه‏

در محاق ار ماه تو گردد دو تا  / نى در آخر بدر گردد بر سماء؟

گرچه دردانه به هاون کوفتند /  نور چشم و دل شد و رفع گزند

گندمى را زیر خاک انداختند / پس ز خاکش خوشه‏‌ها برساختند

بار دیگر کوفتندش ز آسیا / قیمتش افزون و نان شد جان فزا

باز نان را زیر دندان کوفتند / گشت عقل و جان و فهم سودمند

باز آن جان چونکه محو عشق گشت / یعجب الزّرّاع آمد بعد کشت‏

در جاى دیگر براى تفهیم این حقیقت، حالت حیوانى را نقل مى‏‌‌کند که هر چه او را چوب مى‌‌‏زنند فربه مى‌‏شود:

هست حیوانى که نامش اسغر است / کو به زخم چوب، زفت و لمتر است‏

تا که چوبش مى‌‏زنى به مى‌‏شود / او ز زخم چوب فربه مى‌‏شود

نفس مؤمن اسغرى آمد یقین / کو به زخم رنج زفت است و سمین‏

زین سبب بر انبیا رنج و شکست / از همه خلق جهان افزونتر است‏

تا ز جانها جانشان شد زفت‌‏تر /  که ندیدند آن بلا قومى دگر

سپس تأثیر بلا را در پاکیزه کردن روح، تشبیه مى‌‏‌کند به داروهایى که هنگام دبّاغى براى پاکیزه کردن پوست بکار مى‏‌رود:

پوست از دارو بلاکش مى‏‌شود / چون ادیم طائفى خوش مى‏‌شود

ورنه تلخ و تیز مالیدى در او /  گنده گشتى ناخوش و ناپاک بو

آدمى را نیز چون آن پوست دان / از رطوبتها شده زشت و گران‏

تلخ و تیز و مالش بسیار ده /  تا شود پاک و لطیف و بافره‏

ور نمى‌‏تانى رضا ده اى عیار /  که خدا رنجت دهد بى‌‏اختیار

که بلاى دوست تطهیر شماست / علم او بالاى تدبیر شماست‏

بلا براى دوستان خدا

به همین جهت است که وقتى خداوند نسبت به بنده‌‏اى از بندگانش لطف مخصوصى دارد او را گرفتار سختی‌ها مى‏‌کند تا رشدش دهد.

در حدیثى از امام باقر (ع) آمده است که: «انّ اللّه عزّ و جلّ لیتعاهد المؤمن بالبلاء کما یتعاهد الرّجل اهله بالهدیّة من الغیبة» «خداوند از بنده مؤمنش تفقّد مى‌‏کند و براى او بلاها را اهداء مى‌‏نماید همانطورى که مرد در سفر براى خانواده خودش هدیه‌‏‌اى مى‌‌‏فرستد.»

در حدیث دیگر از حضرت امام صادق (ع) آمده است: «انّ اللّه اذا احبّ عبدا غتّه بالبلاء غتّا» «خدا زمانى که بنده‌‌‏اى را دوست بدارد او را در دریاى شدائد غوطه‌‏‌ور مى‌‌‏سازد».

یعنى همچون مربّى شنا که شاگرد تازه کار خود را وارد آب مى‏‌کند تا تلاش کند و دست و پا بزند و در نتیجه ورزیده شود و شناگرى را یاد بگیرد؛ خدا هم بندگانى را که‏ دوست مى‌‏‌دارد و مى‌‌‏خواهد به کمال برساند، در بلاها غوطه‌‌‏ور مى‌‏سازد.

انسان اگر یک عمر درباره شنا کتاب بخواند، تا در آب نرود شناگر نمى‌‏شود؛ زمانى شناگرى را مى‌‏آموزد که عملًا در آب قرار گیرد و مبارزه با غرق شدن را تمرین کند و احیاناً خود را با خطر غرق شدن در صورت دیر جنبیدن مواجه ببیند. انسان باید در دنیا شدائد ببیند تا خروج از شدائد را یاد بگیرد، باید سختیها ببیند تا پخته و کامل شود.

از حضرت صادق (ع) روایت شده که: «انّ اشدّ النّاس بلاء الانبیاء، ثمّ الّذین یلونهم، ثمّ الامثل فالامثل» «پر گرفتارى‏‌ترین مردم انبیاء هستند؛ در درجه بعد کسانى که از حیث فضیلت بعد از ایشان قرار دارند، و سپس هر کس که با فضیلت‌‌‏تر است به ترتیب از بالا به پایین.»

6. برخی از مشکلات، ساخته خود انسان است

بسیارى از مردم در محاسبه علل و عوامل حوادث ناگوار و مصائب گاهى گرفتار اشتباه مى‏‌شوند و ظلم‏‌هایى که به دست خود یا انسان‌‌‏هاى ستمگر انجام شده است به حساب بى‌‏عدالتى دستگاه آفرینش مى‏‌گذارند، و بى‏نظمى کار بشر را به حساب بى‌‏نظمى سازمان خلقت.

مثلًا گاهى ایراد مى‌‏کنند «چرا هر چه سنگ است براى پاى لنگ است!؟» چرا زلزله‏‌ها در شهرها خسارت کمى ایجاد مى‌‏کند امّا در روستاها قربانیان زیادى مى‌‏گیرد و گروه کثیرى زیر آوار مى‌‏مانند، این چه‏ عدالتى است؟ اگر بنا هست بلایى قسمت شود چرا یکسان قسمت نمى‏‌شود؟

چرا باید همیشه لبه تیز حوادث دردناک متوجّه مستضعفین باشد؟ چرا در بیمارى‏‌هاى عمومى و همه‏‌گیر بیشتر این گروه قربانى مى‌‏شوند؟

غافل از این‌‏که هیچ کدام از اینها مربوط به دستگاه آفرینش و خلقت و عدالت خداوند نیست، اینها نتیجه ظلم و استعمار و استثمار انسان‌‏ها نسبت به یکدیگر است.

اگر روستانشینان به خاطر سهل انگاری خودشان یا ظلم شهرنشینان در محرومیّت و فقر شدید نباشند و بتوانند خانه‌‌‏هایى محکم و مقاوم مانند آنها بنا کنند، چرا زلزله این همه از آنها قربانى بگیرد و از دیگران بسیار کم؟

امّا هنگامى که خانه‌‏هاى آنها از یک مشت گل یا سنگ و چوب که گاهى حتى در میان آنها کم‌‏ترین گچ و سیمانى به کار نمى‏‌رود و به طور ساده روى هم چیده شده و با یک حرکت شدید باد یا تکان خفیف زمین فرو مى‏‌ریزد، نباید انتظار داشت وضع بهتر از آن باشد، امّا این چه ربطى به کار خدا دارد؟

خداوند به انسان عقل، عنایت کرده تا امور خود را مدیریت کند.

باید این انتقادها را متوجّه وضع ناموزون و سیستم غلط جامعه‌‌ها کرد. باید به بى‏عدالتى‏‌هاى فردی و اجتماعى پایان داد. با محرومیت و فقر مبارزه کرد، و حقوق مستضعفان را به آنها داد، تا چنین پدیده‏‌هایى پیدا نشود.

اگر همه قشرها از تغذیه کافى و بهداشت و درمان لازم بهره‏‌مند باشند در برابر بیمارى‌‏ها همگى پرقدرت و پرمقاومت خواهند بود.

امّا هنگامى که وضع غلط نظام اجتماعى یک جامعه به یکى آنقدر امکانات مى‌‏دهد که حتّى سگ و گربه خانگی‌اش داراى پزشک و درمان و دارو است امّا دیگرى ابتدایى‌‏ترین وسیله بهداشتى را براى پرورش نوزادش ندارد چنین صحنه‏‌هاى ناگوار، فراوان به چشم مى‌‏خورد.

به جاى اینکه در این گونه موارد ایراد بر کار خدا بگیریم باید ایراد بر کار خود بگیریم. باید به ظالم بگوییم ظلم مکن و جلوی ظلمش را بگیریم و باید به مظلوم بگوییم زیر بار ظلم مرو!

و باید کوشش کنیم که همه افراد یک جامعه از حداقل وسایل بهداشتى و درمانى و غذا و مسکن و فرهنگ و آموزش و پرورش بهره‏‌مند باشند. خلاصه این‏که نباید ما گناه خود را به گردن نظام خلقت بیندازیم.

به تعبیر دیگر، خداوند، انسان را آزاد آفریده، چرا که آزادى رمز تکامل و ترقّى ماست ولى این انسان است که از آزادى خود سوءِ استفاده مى‏‌کند، جنگ و کشتار، ظلم و ستم بر دیگران روا مى‏دارد و نتیجه این ظلم و ستم به صورت نابسامانى‏‌هاى‏ اجتماعى خودنمایى مى‌‏کند.

قرآن مجید در یک جمله کوتاه و پر معنى مى‌‏فرماید: «ان اللَّه لا یظلم الناس شیئا ولکن الناس انفسهم یظلمون»؛ «خداوند کم‌‏ترین ظلمى به کسى نمى‏‌کند ولى مردم به خویشتن ظلم و ستم روا مى‌‏دارند». (یونس/44) ( آیت الله مکارم شیرازی، 50 درس اصول عقائد براى جوانان، ص 93)

بسیاری از مشکلات و سختی‌های دنیا بدون ایمان به آخرت، تفسیر صحیحی ندارد

بسیاری از آنچه درباره فلسفه بلاها، مشکلات و شرور گفتیم با ایمان به آخرت و عالم بعد از مرگ، به شکل صحیحی تفسیر می‌شود و گرنه انسانی که خود را محدود در عالم ماده و دنیا می‌داند و مرگ را نیستی و عدم شدن می‌انگارد بسیاری از مشکلات این دنیا برایش حل نخواهد شد.

قرآن کریم می‌فرماید: «وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّون‏» «آنها گفتند: چیزى جز همین زندگى دنیاى ما در کار نیست گروهى از ما مى‏‌میرند و گروهى جاى آنها را مى‏گیرند و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمى‏کند! آنان به این سخن که مى‏گویند علمى ندارند، بلکه تنها حدس مى‏زنند (و گمانى بى‏پایه دارند).» (جاثیه/24)

و از اینجا معلوم می‌شود که یکی از مهمترین اهداف پیامبران و ادیان الهی، گشودن بینش‌های برتر و خارج کردن زندگی انسانها از بیهودگی‌ است.

مرگ، براى انسان، نیستى نیست، تحوّل و تطوّر است، غروب از یک نشئه و طلوع در نشئه دیگر است؛ به تعبیر دیگر، مرگ نیستى است ولى نه نیستى مطلق بلکه نیستى نسبى، یعنى نیستى در یک نشئه (دنیا) و هستى در نشئه دیگر (برزخ و آخرت).

انسان مرگ مطلق ندارد. مرگ، از دست دادن یک حالت و بدست آوردن یک حالت دیگر است و مانند هر تحول دیگرى فناء نسبى است. وقتى خاک تبدیل به گیاه مى‌‏شود، مرگ او رخ مى‏‌دهد ولى مرگ مطلق نیست؛ خاک، شکل سابق و خواصّ پیشین خود را از دست داده و دیگر آن تجلّى و ظهورى را که در صورت جمادى داشت ندارد؛ ولى اگر از یک حالت و وضع مرده است، در وضع و حالت دیگرى زندگى یافته است.

استاد علامه حسن زاده آملی نقل می‌کردند: «خداوند درجات علامه طباطبایی را متعالی بفرماید که لفظ «ابد» را بسیار بر زبان می‌‌آورد و در مجالس خویش چه بسا این جمله کوتاه و سنگین و وزین را به ما القا می‌فرمود که: «ما ابد در پیش داریم. هستیم که هستیم»، «انما تنتقلون من دار الی دار» انسان از بین رفتنی نیست، باقی و برقرار است، منتها به یک معنی لباس عوض می‌کند و به یک معنی، جا عوض می‌کند.

این کلام مانند قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که فرمود: «مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ» ؛ برای نابودی خلق نشدید، بلکه برای باقی ماندن خلق شدید و فقط از خانه‌ای به خانه دیگر منتقل می‌شوید.

مولوی می‌گوید:

از جمادی مُردم و نامی شدم /  وز نما مردم ز حیوان سر زدم

مُردم از حیوانی و آدم شدم / پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

بار دیگر من بمیرم از بشر / پس بر آرم از ملائک بال و پر

بار دیگر از ملک پرّان شوم / آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم، چون ارغنون /  گویدم کانّا الیه راجعون

دنیا، رحم آخرت است ‏

انتقال از این جهان به جهان دیگر، به تولّد طفل از رحم مادر بى‌‏شباهت نیست.

این تشبیه، از جهتى نارسا و از جهتى دیگر رساست. از این جهت نارساست که تفاوت دنیا و آخرت، عمیق‏‌تر و جوهرى‏‌تر از تفاوت عالم رحم و بیرون رحم است.

ولى این تشبیه از جهتى دیگر رساست، از این جهت که اختلاف شرایط را نشان مى‌‏دهد. طفل در رحم مادر به وسیله جفت و از راه ناف، تغذیه مى‌‏کند؛ ولى وقتى پا به این جهان گذاشت، آن راه مسدود مى‌‏شود و از طریق دهان و لوله هاضمه، تغذیه مى‌‏کند. در رحم، ششها ساخته مى‌‏شود اما بکار نمى‌‏افتد و زمانى که طفل به خارج رحم منتقل شود، ششها مورد استفاده او قرار مى‏‌گیرد.

شگفت آور است که جنین تا در رحم است، استفاده‌‏اى از مجراى تنفس و ریه‏‌ها نمى‏‌کند، و اگر فرضاً در آن وقت این دستگاه لحظه‌‏اى بکار افتد، منجر به مرگ او مى‏‌شود؛ این وضع تا آخرین لحظه‏‌اى که در رحم است ادامه دارد، ولى همینکه پا به بیرون رحم گذاشت ناگهان دستگاه تنفس بکار مى‌‏افتد و از این ساعت اگر لحظه‏‌اى این دستگاه تعطیل شود خطر مرگ است.

اینچنین، نظام حیات قبل از تولّد با نظام حیات بعد از تولّد تغییر مى‏‌کند؛ کودک قبل از تولّد در یک نظام حیاتى، و بعد از تولّد در نظام حیاتى دیگر زیست مى‏کند.

اساسا جهاز تنفس با اینکه در مدت توقف در رحم ساخته مى‌‌‏شود، براى آن زندگى یعنى براى مدت توقف در رحم نیست، یک پیش‏‌بینى و آمادگى قبلى است براى دوره بعد از رحم. جهاز باصره و سامعه و ذائقه و شامّه نیز با آن همه وسعت و پیچیدگى، هیچکدام براى آن زندگى نیست، براى زندگى در مرحله بعد است.

دنیا نسبت به جهان دیگر مانند رحمى است که در آن اندامها و جهازهاى روانى انسان ساخته مى‏شود و او را براى زندگى دیگر آماده مى‌‏سازد.

استعدادهاى روانى انسان، بساطت و تجرّد، تقسیم ناپذیرى و ثبات نسبى «من» انسان، آرزوهاى بى‌‏‌پایان، اندیشه‌‌‏هاى وسیع و نامتناهى او، ساز و برگهایى است که متناسب با یک زندگى وسیع‌‌‏تر و طویل و عریض‏‌‌تر و بلکه جاودانى و ابدى است.

مرگ اگر مرد است گو پیش من آی  /  تا در آغوشش بگیرم تنگ، تنگ

من از او جانی ستانم جاودان / او ز من دلقی ستاند رنگ، رنگ

قرآن کریم مى‏فرماید: «افحسبتم انّما خلقناکم عبثا و انّکم الینا لا ترجعون» «آیا گمان بردید که ما شما را (با اینهمه تجهیزات و ساز و برگ‏‌ها) عبث آفریدیم و غایت و هدفى متناسب با این خلقت و این ساز و برگ‏‌ها درکار نیست و شما به سوى ما بازگردانده نمى‌‏شوید؟»

اگر انسان با اینهمه تجهیزات و ساز و برگ‏ها بازگشتى به سوى خدا، به سوى جهانى که میدان وسیع و مناسبى است براى این موجود مجهّز، نداشته باشد درست مثل این است که پس از عالم رحم، عالم دنیایى نباشد و تمام جنین‌ها پس از پایان دوره رحم فانى گردند؛ اینهمه جهازات باصره و سامعه و شامّه و مغز و اعصاب و ریه و معده که به کار رحم نمى‌‏خورد و براى زندگى گیاهى رحم زائد است لغو و عبث آفریده شود و بدون استفاده از آنها رهسپار عدم گردد.

آرى، مرگ، پایان بخشى از زندگى انسان و آغاز مرحله‌‏‌اى نوین از زندگى او است.

مرگ، نسبت به دنیا مرگ است و نسبت به جهان پس از دنیا تولّد است؛ همچنانکه تولّد یک نوزاد نیز نسبت به دنیا تولّد، و نسبت به زندگى پیشین او مرگ است.

آن که مردن پیش چشمش تهلکه است / امـــــر لاتلقـوا بگیــــرد او به دست

و آن که مــــردن پیش او شد فتح باب / ســــارعو آید مر او را در خــطاب

مذمت دنیا و واکنش امیرالمومنین (ع)

در نهج البلاغه، بخش کلمات قصار، آمده است که شخصى خدمت امیر المؤمنین على (ع) آمد و زبان به ذمّ دنیا گشود که دنیا چنین است و دنیا چنان، دنیا انسان را فریب مى‌‏دهد، دنیا انسان را فاسد مى‏‌کند، دنیا دغلباز و جنایتکار است، و از این قبیل سخنان.

این مرد شنیده بود که بزرگان، دنیا را مذمّت مى‏‌‌کنند، خیال کرده بود مقصود از مذمّت دنیا مذمّت واقعیّت این جهان است، مقصود این است که جهان فى حدّ ذاته بد است، نمى‌‏دانست که آنچه بد است دنیاپرستى است، آنچه بد است دید کوتاه و خواست محدود است که با انسان و سعادت انسان ناسازگار است.

چیست دنیا از خدا غافل بُدن / نه قماش و نقره و میزان و زن

مال را کز بهر دین باشی حمول / نعم مال صالح خواندش رسول

آب در کشتی هلاک کشتی است / آب اندر زیر کشتی پشتی است

امام على (ع) به او فرمود: تو فریب دنیا مى‌‏‌خورى، دنیا تو را فریب نمى‌‏دهد، تو بر دنیا جنایت وارد آورده‏‌اى، دنیا بر تو جنایت نکرده است ... تا آنجا که فرمود: دنیا با کسى که با صداقت رفتار کند صدیق است و براى کسى که آن را درک کند مایه عافیت است؛ دنیا معبد دوستان خدا، مصلّاى فرشتگان خدا، فرودگاه وحى خدا، تجارتخانه اولیاء خداست ...

شیخ عارف، فریدالدین عطّار این داستان را به نظم آورده مى‏‌گوید:

آن یکى در پیش شیر دادگر /  ذمّ دنیا کرد بسیارى مگر

حیدرش گفتا که دنیا نیست بد /  بد تویى، زیرا که دورى از خرد

هست دنیا بر مثال کشتزار /  هم شب و هم روز باید کشت و کار

زانکه عزّ و دولت دین سر به سر /  جمله از دنیا توان برد اى پسر

تخم امروزینه فردا بر دهد / ور نکارى «اى دریغا» بر دهد

گر ز دنیا بر نخواهى برد تو /  زندگى نادیده خواهى مرد تو

دائماً در غصّه خواهى ماند باز /  کار، سخت و مرد، سست و ره دراز

 

نظرات  (۲)

چیزی که موقع سختی ها و ناگواری ها واقعا آزاردهندست، اینه که نمیدونم این امتحان خداست یا بلاییست که خدا برای تنبیه ما به سبب اشتباهی که در گذشته إنجام دادیم، مقدر کرده است. از کجا باید فرق بین این دو مقوله رو متوجه بشیم؟ چرا که اگه بدونیم این مصیبت جنبه  امتحان داره  خیلی راحت تر با اون مساله کنار میایم و ذهنمون درگیر این نیست که به خاطر چه کاری مستحق این مصیبت و گرفتاری شدیم.
امیدوارم سوالم رو واضح بیان کرده باشم

پاسخ:

سلام.

شاید در خیلی از موارد تشخیص آن ممکن نباشد اما این را بدانید که هر مصیبت و سختی و ناگواری که می رسد (چه به خاطر گناهان باشد و چه به خاطر علل دیگر) امتحان خداست.

یعنی هر سختی و ناگواری، برای حال و آینده انسان نوعی امتحان است گرچه علل گوناگونی داشته باشد. حتی امور خوش آیند نیز برای حال و آینده ما نوعی آزمایش الهی است تا نوع رفتار انسان به وسیله آنها روشن شود.

ما موظف نیستیم علل همه مسائل را بفهمیم اما موظیم که با امور خوش آیند و ناخوش آیند زندگی (که همه، آزمایش فکر و عمل ماست) طوری رفتار کنیم که در جهت تقرب به خدا باشد نه دوری از او.

موفق باشید.

بسیار خوب توضیح دادین.جامع وکامل بود.من واقعاً لذت بردم.ولی گفتن این حرفا راحته.

در میدان عمل ،انجام دادنش واقعاً سخته.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی